|
|
Book's
Description:
tion] |
|
|
کليله و دمنه به انشاي ابوالمعالي نصرالله منشي و براساس تصحيح مجتبي مينوي تهراني و به اهتمام نيما مهديکار به چاپ رسيده است.
كتاب كَليله و دِمْنه از مجموعه هاى دانش و حكمت است كه مردمان خردمند قديم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از براى فرزندان خويش به يادگار گذاشتند و در دورانهاى متمادى گرامى مى داشتند، مى خواندند و از آن حكمت عملى و آدابِ زندگى و زبان مى آموختند.
از كليله و دمنه در طول سالها ترجمه هاى متفاوتى شده است كه هر كدام از آنها معايب و محاسن خاص خود را دارد. اما از ميان آنها معروف ترين و پاكيزه ترين ترجمه، مشهور به كليله و دمنه بهرام شاهى است.
كليله و دمنه از زبان سانسكريت هند به زبان پهلوى (زبان باستان ايران) ترجمه شد، سپس به وسيله عبدالله بن المقفع به زبان عربى برگردانده شد. بعدها به دستور نصر بن احمد سامانى به نثر درى نوشته شد و رودكى شاعر آغاز قرن چهارم آن را به شعر پارسى زيبا درآورد. در اوائل قرن ششم ترجمه بليغ و ادبى ديگرى از آن به وسيله ابوالمعالى نصرالله منشى انجام گرفت كه همان مشهور به كليله و دمنه بهرام شاهى است.
از کليله و دمنه در طول سالها ترجمه هاى متفاوتى شده است که هر کدام از آنها معايب و محاسن خاص خود را دارد. اما از ميان آنها معروف ترين و پاکيزه ترين ترجمه، مشهور به کليله و دمنه بهرامشاهى است.
کليله و دمنه از زبان سانسکريت هند به زبان پهلوى (زبان باستان ايران) ترجمه شد، سپس به وسيله عبدالله بن المقفع به زبان عربى برگردانده شد. بعدها به دستور نصر بن احمد سامانى به نثر درى نوشته شد و رودکى شاعر آغاز قرن چهارم آن را به شعر پارسى زيبا درآورد. در اوائل قرن ششم ترجمه بليغ و ادبى ديگرى از آن به وسيله ابوالمعالى نصرالله منشى انجام گرفت که همان مشهور به کليله و دمنه بهرامشاهى است.
در مورد اصليت ابوالمعالى نصرالله منشى دو روايت متفاوت در تاريخ ادبيات ايران است: برخى او را از اهالى شيراز مى دانند، و گروهى ديگر از مردم غزنين دانسته اند. از آغاز جوانى او اطلاع دقيقى در دست نيست، فقط معلوم است در جوانى با ادبا و فضلاى غزنين رفت وآمد داشته و مورد تکريم و احترام بهرامشاه غزنوى (511-552) بوده و در کارهاى ديوانى او مشارکت فعال داشته است. وى با آنکه هنوز جوان بود ولى به سبب دانش زياد به سمت دبيرى خسروشاه (جانشين بهرامشاه) ارتقاء يافته بود. البته محمدبن عوفى در کتاب «جوامع الحکايات» ص 287 ، نظر ديگرى دارد: «چون در دبيرى ممارست نکرده بود گاه به گاه بر قلم او لفظى رفتى که از ادب دور بودى.»
پس از خسروشاه، ابوالمعالى نصرالله منشى همچنان در دربار غزنويان به خدمات ديوانى خويش ادامه داد، و در زمان پادشاهى خسرو ملک (559-583) به مقام وزارت رسيد. به اعتبار کسب همين مقام است که محمد بن عوفى در کتاب پيش گفته از او صدر اجل ياد کرده است و در کتاب «لباب الالباب» نيز اسم او را در رديف وزراء و صدور آورده است. اما علت حبس او در زمان خسرو ملک زياد روشن نيست، فقط مي توان حدس زد که شايد به دليل سعايت حاسدان، مورد غضب شاه واقع شده. پس از حبس او، نصرالله منشى اين رباعى را سروده براى خسرو ملک فرستاده :
اى شاه مکن آنچه بپرسند از تو روزى که تو دانى که نترسند از تو
سرانجام شفاعت اهل فضل و ادب در رهايى او از حبس خسرو ملک مؤثر واقع نشد و بعد از سال 555 و پيش از 583 يعنى تاريخ دوران زوال پادشاهى خسرو ملک و انقراض غزنويان درگذشت.
تاريخ دقيق ترجمه کليله و دمنه به وسيله نصرالله منشى زياد مشخص نيست. ولى چون اين کتاب را بهنام ابوالمظفر بهرامشاه مسعود بن ابراهيم نوشته، مىتوان حدس زد که تاريخ آن بعد از سال 511 و پيش از سال 559 رهجرى بوده است. از طرفى ديگر چون برخى از اشعار مسعود سعد را در ترجمه خود به عنوان شاهد و تمثيل آورده است، پس کتاب پيش از حدود 515 (سال درگذشت مسعود سعد) يا اواخر زندگى آن شاعر، ترجمه نشده است. بنابراين تاريخ انشاى کليله و دمنه بايد بين 515 -552 بوده باشد. طبق گفته ميرزا عبدالعظيم قريب استاد محترم و مرحوم دانشگاه در مقدمه کليله و دمنه چاپ تهران، 1311 شمسى، اين تأليف چند سال پس از قتل الراشد بالله (531) در تاريخ صد و هفتادمين سال تأسيس سلسله غزنويان (= حدود 536) انجام يافته است. بنابراين 536 نزديکترين سال به تاريخ ترجمه کليله و دمنه است.
اين ترجمه با نثر فاضلانه و شاهده ا و تمثيلهايش به شدت مورد توجه فضلا و ادبا قرار گرفت، طورى که محمد بن عوفى از منشيان چيره دست قرن ششم و هفتم در کمتر از صد سال پس از ترجمه کليله و دمنه بهرامشاهى درباره نصرالله منشى در کتاب «لباب الالباب»، صفحه 92، چنين گفته است: «…تا دور آخر زمان و انقراض عالم هر کس رسالتى نويسد يا در کتابت تنوّتى کند مقتبس فوائد او تواند بود، چه ترجمه کليله و دمنه که ساخته است، دستمايه جمله کتّاب و اصحاب صنعت است و هيچکس انگشت بر آن ننهاده است و آن را فتح نکرده و از منشآت پارسيان هيچ تأليف آن اقبال نديده است و آن قبول نيافته…»
نصرالله منشى هرگز تحت تأثير صنايع ادبى قرار نگرفته و در هيچ موردى در کتاب خود فصاحت و بلاغت را از چشم دور نداشته است. به همين دليل نوشته او از قرن ششم به بعد مورد تقليد و سرمشق تمام ادبا و فضلاى بعدى ايران واقع شده و نقش مؤثرى در اين زمينه ها داشته است. |
Tags: Persian Literature |
|